بسم الله الرحمن الرحیم. این وبلاگ ایجاد شد تا مطالب در دسترس عموم قرار بگیرد و إن شاء الله به پرسش های دوستان پاسخ خواهیم داد
به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ادبیات عرب و آدرس adabiatarab2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



آمار مطالب

کل مطالب : 108
کل نظرات : 1

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :
تجزیه و ترکیب عبارت « و أما بعد »

#سؤال


تعبیر "و اَمّا بعدُ" را تحلیل کنید.

#جواب


واو در"و اَمّا بعدُ..." حرف عطف است که ما بعد را به ماقبل(که همان بَسْمله و حَمْدله باشد) پیوند می دهد...
و واژه "اَمّا" نیز اسم شرط است به معنی
"مَهْما"، که البته این اَمّا جانشین فعل شرط نیز هست و در اصل چنین بوده است "مَهْما یَکُنْ مِن شیئٍ" (هرچه پیش بیاید... این کار مثلا واقع می شود) که این گونه تعبیر شرطی، دلالت بر تحقق حتمی جواب می کند...
قال ابنُ مالک فی ذلک:
"اَمّا" کَ"مَهْما یَکُ مِنْ شیئٍ" و" فا"
لِتِلْوِ تِلْوِها وجوباً اُلِفا
یعنی "اَمّا" به منزله"مَهما..." است که از ادوات شرطیه است، از این رو به فای جوابیه نیاز دارد، که این فای جوابیه در تالیِ تالیِ "اَمّا"(مابعدِ مابعدِ اَمّا=مابعدِ دوم) می آید،
مثل"اَمّا علیٌّ فَقائمٌ"، و مثل همان ترکیب مورد سوال شما یعنی" اَمّا بعدُ فَقال..."


#سوال


چرا فای جوابیه بعد از مابعدِ اولِ
اَمّا نمی آید یعنی چرا نمی گویند مثلا:
"اَمّا فعلیٌّ قائمٌ"؟

#جواب:


چون همان طور که گفتیم این"اَمّا" جانشین فعل شرط است،از این رو باید بین اَمّا و حرف جواب فاصله باشد همان گونه که بین خودِ فعل شرط و بین فای جوابیه فاصله است.

و فاصله‌ بین "اَمّا" و حرف جوابیه ی فا یکی از چند امر زیر است:
مبتدا،خبر،مفعول،ظرف یا جار و مجرور،
جمله شرط و...(مثال ها و شواهد در کتب ادبی در دسترس است)
و واژه"بعدُ" ظرف است و محلاً منصوب است بنابر ظرفیت یعنی مفعول فیه، و متعلق است به خودِ همین"اَمّا"، زیرا
رنگ و صبغه فعلی دارد(توضیح داده شد که به جای فعل شرط نشسته است)
و اما این "بعدُ" لفظاً مبنی بر ضمه است، چون مضاف الیه آن حذف شده است و معنایش مورد نظر است یعنی "اَمّا بعدَ البَسْمَلةِ و الْحَمْدلةِ فَقال..."
واژه "بعد" که از جمله ظروف دائم الاضافة است،معمولاً مضاف الیه آن در کلام می آید مثل"جاء علیٌّ بعدَ العصرِ"
اما گاهی اوقات از اضافه قطع می شود و ۴حالت پیدا می کند که در ٣ حالت معرب است و در ١ حالت، مبنی که در این جا به همین حالتِ بنایی اش اشارت رفت و تفصیلش در آثار مفصل نحوی مانند مغنی اللبیب تعقیب شود...

تعداد بازدید از این مطلب: 189
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نکته ادبیاتی در خصوص نماز

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ 

ترجمه : نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمی‌دارد.


#سؤال

ما که نماز میخونیم پس چرا از زشتی ها باز داشته نمی‌شیم و باز هم گناه میکنیم!؟ مگه آیه نگفته که نماز از زشتی ها و گناه باز می‌دارد!؟

 

#پاسخ

نمازی انسان رو از گناه و زشتی باز میداره که نماز کاملی باشه.
نمازی که با خلوص نیت باشه.
نمازی که ریایی و صوری نباشه.
نمازی که فقط برای رفع تکلیف نباشه.
و...

این رو از ( أل ) در ( الصلاة ) میفهمیم.

چون ( أل ) در ( الصلاة ) میشه ( أل ) تعریف از نوع ( أل ) کمال ( یعنی أل جنسیه استغراق صفات افراد )

پس مراد این هست : نماز کامل ( مطلوب ) باز می‌دارد تو را از زشتی ها و گناه. نمازی که واقعاً نماز باشه.

مانند مثال : أنت الرجل علماً .
تو مرد کاملی هستی از جهت علم.
که ( أل ) در ( الرجل ) میشه استغراق خصائص افراد.

تعداد بازدید از این مطلب: 171
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مناظره ادبی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم با جماعتی از اعراب

مناظره ادبی خواندنی پیامبر اکرم با جماعتی از اعراب.
#لطائف_ادبی_روایات

جَاءَ فِی الْحَدِیثِ‏ أَنَّ قَوْماً أَتَوْا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالُوا لَهُ أَ لَسْتَ رَسُولًا مِنَ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ لَهُمْ بَلَى قَالُوا لَهُ وَ هَذَا الْقُرْآنُ الَّذِی أَتَیْتَ بِهِ کَلَامُ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ قَالُوا فَأَخْبِرْنَا عَنْ قَوْلِهِ‏: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏» (انبیاء/98) إِذَا کَانَ مَعْبُودُهُمْ مَعَهُمْ فِی النَّارِ فَقَدْ عَبَدُوا الْمَسِیحَ علیه السلام أَ فَنَقُولُ إِنَّهُ فِی النَّارِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ الْقُرْآنَ عَلَیَّ بِکَلَامِ الْعَرَبِ وَ الْمُتَعَارَفُ‏ فِی‏ لُغَتِهَا وَ عِنْدَ الْعَرَبِ‏ أَنَّ مَا لِمَا لَا یَعْقِلُ وَ مَنْ لِمَنْ یَعْقِلُ وَ الَّذِی یَصْلُحُ لَهُمَا جَمِیعاً فَإِنْ کُنْتُمْ مِنَ الْعَرَبِ فَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ هَذَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ‏ یُرِیدُ الْأَصْنَامَ الَّتِی عَبَدُوهَا وَ هِیَ لَا تَعْقِلُ وَ الْمَسِیحُ علیه السلام لَا یَدْخُلُ فِی جُمْلَتِهَا لِأَنَّهُ یَعْقِلُ وَ لَوْ قَالَ إِنَّکُمْ وَ مَنْ تَعْبُدُونَ لَدَخَلَ الْمَسِیحُ علیه السلام فِی الْجُمْلَةِ فَقَالَ الْقَوْمُ صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ‏.

ترجمه:

مرحوم ابوالفتوح کراجکی قدس سرّه از متکلمان به نام شیعه و از شاگردان شیخ مفید قدّس سرّه، نقل می کند:

جماعتی به خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رسیدند و عرض کردند آیا شما فرستاده خداوند هستید؟

فرمودند: بله!

گفتند: آیا قرآنی که آورده ای کلام خداوند است؟

فرمودند: بله!

گفتند: حال که چنین است برای ما پیرامون این آیه توضیح بده که می گوید: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏» (انبیاء/98) «همانا شما و آنچه می پرستید هیزم جهنم هستید و در آتش وارد خواهید شد.»
مطابق با این آیه حضرت مسیح هم می بایست داخل در آتش شود؛ زیرا مسیحیان حضرت مسیح را می پرستیدند و طبق این آیه آنها و آنچه می پرستند داخل در آتش خواهند بود!

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود:
خداوند قرآن را به زبان عربی بر من نازل کرده است و آنچه در زبان عربی متعارف و رایج است این است که «ما» را برای غیر عاقل و «من» را برای عاقل به کار می برند؛ در این آیه هم «ما» به کار رفته است، لذا منظورش معبودهای غیر عاقل است، یعنی همان بتهای سنگی و چوبی که آنها می پرستیدند؛ بله اگر می فرمود: «و من تعبدون» مسیح علیه السلام را هم شامل می شد و اشکال شما وارد می بود!
و اگر شما از اعراب هستید باید این (قاعده ادبی) را بدانید.

معترضان به اشتباه خود پی برده و گفتند:
ای رسول الله حقا که تو راست گفتی.

***
منبع: کنز الفوائد، جلد2، ص 187.

تعداد بازدید از این مطلب: 180
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فاء فصیحه

#سوال
در آیه زیر فاء در فانفجرت چه نوع( فاء)ای هست؟؟؟

(فَاضْرِبْ بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ)


#پاسخ


فاء در اینجا اختلافی هست یا عاطفه هست و یا فاء جواب شرط برای فعل شرط محذوف.

فاء فصیحه :گاه فاء خبر از محذوف میده یعنی به ما میفهمونه یک چیز محذوف وجود داشته این فاء نزد برخی فاء فصیحه هست چون اِفصاح در لغت به معنای دلالت و اظهار هست.
پس اصل در فاء یا عاطفه هست یا فاء رابط(فاء جواب شرط) ولی برخی بهش فصیحه هم میگن.

در این جا شاهد مثال روی فاء فانفجرت هست که اینجا به ما میفهمونه یک محذوف وجود داشته.
حالا در اینکه محذوف چی بوده دو نظر مطرح است 
#توجه: مورد داخل پرانتز تقدیر عبارت هست

۱- إضرب بعصاک الحجر ( فإن ضربتَ بها ) فانفجرت

که اینجا فاء بر سر جواب شرط آمده که جمله شرط(فعل شرطش) محذوف هست. اینجا
إن: ادات شرط هست .
فإن ضربت بها:جمله شرط(فعل شرط)
فانفجرت منه... : جواب شرط

که فاء بر سر جواب شرط آمده و به ما میفهمونه که فعل شرط محذوف هست پس بهش میگن فاء فصیحه
و معناش اینجوری میشه: گفتیم عصایت را بر سنگ بزن( اگر عصایت را به سنگ بزنی) ، دوازده چشمه از آن میجوشد

۲- إضرب بعصاک الحجر ( فضَرَبَ بعصاه الحجر) فانفجرت منه ...
در اینجا فاء رو عاطفه گرفته که این فاء به ما میفهمونه معطوف علیه محذوف است .
یعنی در اینجا فانفجرت منه... معطوف هست ولی ضرب بعصاه الحجر که محذوف هست معطوف علیه آن هست . که اینجا فاء تعقیب بدون فاصله رو میرسونه

معناش اینجور میشه: گفتیم عصایت را بر سنگ بزن،( عصایش را بر سنگ زد ) پس دوازده چشمه از آن جوشید.


⬅ #خلاصه
فاء فصیحه فاءای هست که خبر از محذوف میده . حالا اینکه تو این مثال محذوف چیه دو نظر وجود داشت که یا محذوف فعل شرط محذوف هست که فاء میشه رابط (فاء جواب شرط) یا محذوف معطوف إلیه هست که فاء در اینصورت میشه عاطفه

تعداد بازدید از این مطلب: 186
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ترکیب تیتر و عناوین بحث

#سوال

⁉️(عطف الخبر علی الانشاء و بالعکس)
ترکیب این عبارت چیست!؟

✍ #پاسخ ????

این عبارت ابن هشام در باب چهارم مغنی اللبیب که تیتر و عنوان است،مانند هر تیتر و عنوانی دیگر معمولا دو ترکیب درست دارد که در پی می‌آید:
یکم.هذا عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس.
که در این ترکیب،کلمه"هذا" در تقدیر است،و کلمه"عطفُ..." خبر آن است.
دوم.هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس.
در این ترکیب،کلمه"هُنا" مقدر است به عنوانِ خبر مقدم،و "عطفُ..." هم مبتدای مؤخر است.

 

۴نکته:

 

۱- چون تیتر باید مختصر باشد،از این رو گزیر و گریزی از تقدیر نیست.
در عین حال،تیترها کلامی کامل محسوب می شوند چون" المقدّرُ لِعلةٍ کالْمذکور"؛
یعنی چیزی که از روی علت حذف شده است گویا مذکور است.
پس،آن پاسخی که برخی از دوستان دادند و گفتند عبارت"عطفُ الخبر علی الانشاء و بالعکس" کلام نیست،چون یصحُّ السّکوت نیست،کاملا نادرست است.

 

۲-ترکیب دوم یعنی تقدیر"هُنا"به عنوان خبر مقدم،در تیتر مورد سوال خصوصا و در تیترهای دیگر عموما،ارجحیت دارد بر ترکیب اول یعنی تقدیر"هذا" به عنوان مبتدا.
و وجه ارجحيت هم بر می گردد به لطافت معنایی؛زیرا اگر بگوییم مثلا"هذا عطفُ الخبر علی الانشاء..."؛(این عطف خبر بر انشاء است) چندان چنگی به دل نمی زند و لطفی ندارد‌؛برخلاف وقتی که بگوییم"هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء..."؛
یعنی در این بخش از کتاب، مبحث عطف خبر بر انشاء مطرح است؛که چنان که ملاحظه می کنید این ترکیب سخت لطیف است و دلچسب...
و همین گونه است تمام تیترهایی که در کتاب های درسی از شرح لمعه گرفته تا کفایه،ترکیب دوم یعنی تقدیر"هُنا" به عنوان خبر،بهتر و لطیف تر است تا تقدیر
"هذا" به عنوان مبتدا.
۳- فرق"هذا" با"هُنا" چیست؟
چرا"هذا"مبتدا ترکیب می شود اما"هُنا" خبر؟

پاسخ:هرچند هذا و هُنا در اسم اشاره بودن با هم مشترک اند و شباهت دارند، اما چون "هذا" مستقل است می تواند مبتدا قرار گیرد چون مبتدا باید مستقل باشد،بر خلاف"هُنا" که چون ظرف است و ظرف هم مستقل نیست بل پیوسته وابسته است و نیاز به متعلق دارد از این رو نمی تواند مبتدا واقع شود بل می تواند خبر واقع شود چون در خبر،
استقلال شرط نیست(خبرِ مفرد مستقل است مثل"زیدٌ قائمٌ"، وخبر به صورت جمله نیز مستقل است مثل"زیدٌ یُحِبُّ الْعلمَ"، اما خبر به صورت شبه جمله یعنی ظرف و جار و مجرور،نامستقل است و وابسته،زیرا متعلق می خواهد و متعلق یعنی وابسته،مثل"زیدٌ فی الدّار"=زیدٌ کان فی الدّار،و مثل"هُنا زیدٌ"=کان هُنا زیدٌ)"

۴- تعبیر «بالعکس» در آن عبارت مورد سوال شما یعنی"عطفُ الْخبر علی الانشاء و بالعکس"عطف است بر مجموع جمله اول و تحلیل تعبیر"بالعکس" و تقدیر کلی و کامل عبارت مزبور با توجه به ارجحيت ترکیب دوم- که توضیحش گذشت- چنین است:

"هُنا عطفُ الخبر علی الانشاء و عطفُ الانشاء علی الخبر"
که ترکیب و ترتیب ادبی اش کاملا درست
است و بی اشکال.
????پس، تعبیر" بالعکس" به جهت مراعات جانب اختصار-که گفتیم اختصار خصوصا در تیتر سخت مطلوب است-به جای جمله ی معطوفِ محذوفِ مزبور آمده است و همانند یک جمله ترکیب می شود که ملاحظه کردید.

تعداد بازدید از این مطلب: 183
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


فرق مقدر و منوی

⁦⁦فرق مقدر و‌منوی:


مقدر خاص است،نقطه مقابلِ مذکور؛
یک مثال(برای مقدر و مذکور)
کیف زیدٌ؟
حال، شما در پاسخ به این سوال اگر بگویید:
زیدٌ مریضٌ
شما علیرغم وضوح زیدٌ مجددا آن را در پاسخ ذکر کردید،که به این زیدٌ می گویند:
"مذکور"
اما اگر با اتکا به سؤال،در مقام جواب به سوال مزبور، زیدٌ را نیاوردید و گفتید:
مریضٌ(زید مریض است)
به این زیدٌ که در جواب نیامده است، مقدر گویند نقطه مقابلِ مذکور.
ولی منوی عام است و با مقدر و مذکور می سازد و جمع می شود،بنابراین چند مثال نیاز داریم بنگرید:
یکم. منوی با لفظِ مذکور:
"اُکْتُبْ"
در این فعل امر مذکور،ضمیر اَنتَ منوی است و مستتر.
دوم. منوی با لفظِ مقدر:
سوال:"مَنْ اَکْرَمَ محمداً؟
جواب:" علیٌّ"(=علیٌّ اکرمَ محمداً )
که در این جوابِ شما اولا، فعل ماضی اَکرمَ با اتکا به سوال مزبور، مقدر است
ثانيا،ضمیر هو در اکرمَ نیز منوی و مستتر است(= منوی با لفظِ مقدر)
پس،منوی اعم است از مذکور و مقدر
یعنی در واقع،مقدر _که اخص است و نقطه مقابلِ مذکور است_زیر مجموعه ی منوی قرار دارد.

تعداد بازدید از این مطلب: 332
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سخت ترین جمع ها در لغت عربی

أصعب الجموع في اللغة العربية:
١- طاووس: طَوَاوِيس.
٢- هُدْهُد: هَدَاهِد.
٣- عُقَابٌ: أَعْقُبٌ.
٤- غُرَابٌ: غِرْبَانٌ.
٥- جَرْوٌ: جِرَاءٌ.
٦- حِرْبَاءٌ: حَرَابيّ.
٧- دَاءٌ: أَدْوَاءٌ.
٨- مُخ: مِخَاخ - أَمخاخ - مِخَخَة.
٩- جَبين: أَجْبُن - أَجْبِنَة - جُبْن.
١٠- دُنــْـيَا: دُنىً.
١١- نَوَاةٌ: نَوىً.
١٢- مِطْرَقة: مَطَارِق.
١٣- دلو: دِلاء ـ دُلِيُّ.
١٤- إليّ: آلاء.
١٥- إِمبَرَاطُورٌ: أَبَاطِرَةٌ.
١٦- بُؤبُؤ: بَيابي.
١٧- ضَبَابٌ: أَضِبَّةٌ.
١٨- فِيلٌ: فِيَلَةٌ.
١٩- اُمرُؤٌ: رِجَالٌ.
٢٠- اِمـْرَأَةٌ: نَسَاءٌ ونِسْوْةٌ.
٢١- عَنْدَلِيبٌ: عَنَادِلُ. ممنوع من الصرف لا ينون.
٢٢- أَخْطُبُوطٌ: أَخَاطِبُ. ممنوع من الصرف.
٢٣- سَفَرْجَلٌ: سَفَارِجُ. ممنوع من الصرف.
٢٤- عَنـْكَبُوتٌ: عَنَاكِبُ. ممنوع من الصرف.
٢٥- فِرْدَوْسٌ: فَرَادِيسُ. ممنوع من الصرف.
٢٦- عَرْقَلَةُ: عَراقِيلُ. ممنوع من الصرف.
٢٧- يَاقُوتٌ: يَوَاقِيتُ. ممنوع من الصرف.
٢٨- لُؤْلُؤٌ: لَآلِئُ. ممنوع من الصرف.
٢٩- كَوْثَرٌ: كَوَاثِرُ. ممنوع من الصرف.
٣٠- رهط: أرْهط ـ أراهيط.
٣١- خَليل: أخلاء ـ خلان.
٣٢- خل: أخلال.
٣٣- خُلل: خِلال.
٣٤ ــ كُفء: أكْفَاء ـ أكْفِياء.
٣٥- كفيف: أكِفَّاء.
٣٦- صَاع: أَصْوُعٌ.
٣٧- باطل: أباطيل.
٣٨- نهار: أنهُر ـ نُهُر.
٣٩- غضنفر: غضافر.
٤٠- قِنطار: قناطير.
٤١- رغيف: رُغفان.
٤٢- كروان: كَرَاوِين.
٤٣- هواء: أهوية.
٤٤- خازن: خَزَنة.
٤٥- عقال: عُقل.
٤٦- هرة: هرر.
٤٧- سائح: سُيّّاح.
٤٨- مضمار: مضامير.
٤٩- بلعوم: بلاعيم.
٥٠- سَيِّد: سَادةٍ ـ جمع الجمع: ساداتٍ.
٥١- سكر: سكر هي جمع تكسير مفردها: سكرة.
٥٢- الجُؤْجُؤُ: ”الصدر“ : الجآجِئُ.
٥٣- وَحي: وُحِيُّ.

تعداد بازدید از این مطلب: 169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تجزیه و ترکیب سوره اخلاص

#تجزیه_و_ترکیب

تجزیه و ترکیب سوره اخلاص

« بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‌
قل هو اللّه احد، اللّه الصّمد، لم يلد و لم يولد، و لم يكن له كفوا احد. »

باء: حرف، عامل جرّ، بمعناى استعانت، مبنى.

اسم: اسم، صحيح الاخر، جامد، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مفرد، معرّف باضافه، غير منسوب، مكبّر، مذكّر مجازى، معنا، مصدر، ثلاثى مجرّد، مجرور بباء، متعلّق به استعين، ظرف لغو، مضاف. اضافه‌اش معنوى است بتقدير « لام » .

اللّه: اسم، صحيح الآخر، مشتق از « أله، يأله» يا « وله، يأله» متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مفرد، علم، غير منسوب، مكّبر، مذكّر، ذات، غير مصدر، مجرّد، مضاف اليه براى « اسم » مجرور باضافه، موصوف.

ال: حرفيّه، براى تعريف ماهيّت، مبنى بر سكون.

رحمن: اسم، صحيح الآخر، مشتق، غير متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مفرد، معرّف بالف و لام، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، صفت مشبّهه، صفت براى « اللّه » بنابر اين اعراب جرّش تبعى است.

و همين تجزيه و تركيب عينا در « الرحيم » مى‌باشد.

قل: فعل، مفرد، مذكّر، امر حاضر، ثلاثى مجرّد از باب نصر، ينصر، از باب اصول، اجوف واوى، در اعراب و بنائش اختلاف است مشتق، متصرّف، فعل انشائى، خاص از افعال جارحه، تام، متعدّى بيك مفعول، ضمير « انت » كه فاعلش بوده در آن مستتر است باستتار وجوبى.

هو: اسم، جامد، غير متصرّف، مبنى، مفرد، ضمير منفصل، مرفوع، مذكّر، ذات، غير مصدر، مبتداء،

الله: اسم صحيح الآخر، مشتق از « أله، يأله» يا « وله، يأله»، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مفرد، علم، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، مجرّد، خبر است براى « هو » ، مبتداء دوّم براى « احد » و « احد » خبرش مى‌باشد و جمله « اللّه احد» خبر است براى « هو » و ميتوان « هو » را ضمير فصل و عماد دانست و جمله « اللّه احد» را با جمله اسميّه كه مركّب است از مبتداء و خبر تقدير كرد و بهر تقدير جمله « هو اللّه احد» مفعول است براى « قل » لذا محلّا منصوب ميباشد.

ال: حرفيّه، براى تعريف ماهيّت، مبنى بر سكون.

صمد: اسم، صحيح الآخر، مشتق، صفت مشبّهه، متصّرف، معرب، منصرف، ثلاثى، مجرّد، مفرد، معرب بالف و لام، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات غير مصدر، صفت براى « اللّه » ، بنابراين اعراب رفعش تبعى است نه اصلى ( الله الصمد خبر دوم برای مبتدای هو ) . یا هم خبر برای الله و أل « الصمد » مفید حصر

لم يلد: فعل مضارع مجزوم (فعل جحد)، صيغه مفرد، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرد، از باب ضرب، يضرب، معلوم، باب اصول، مثال واوى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، خاص، از افعال جارحه، تام، متعدّى بيك مفعول، ضمير مستتر در آن فاعلش مى‌باشد و جمله فعل و فاعل خبر است براى مبتداء محذوف بنابراين محلا مرفوع است و تقدير آن: هو لم يلد مى‌باشد.

واو: حرف، مهمل از عمل، عاطفه، مبنى بر فتح و عطف آن از قبيل عطف مصاحب مى‌باشد.


لم يولد: فعل مضارع مجزوم (فعل جحد)، صيغه مفرد، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرّد، از باب ضرب، يضرب، مجهول، باب اصول، مثال واوى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، خاص، از افعال جارحه، تام، متعدّى بيك مفعول، ضمير مستتر در آن نائب فاعلش مى‌باشد و جمله فعل و نائب فاعل معطوف است به جمله « لم يلد» بنابراين محلّا مرفوع است.

واو: عاطفه و شرحش گذشت.

لم يكن: فعل مضارع مجزوم (فعل جحد)، صيغه مفرد، مذكّر، غائب، ثلاثى مجرّد، از باب نصر، ينصر، معلوم، باب اصول، اجوف واوى، معرب، مشتق، متصرّف، فعل اخبارى، عام، ناقص، لازم، ناسخ مبتداء و خبر، معطوف به لم يلد، بنابراين محلّا مرفوع است.

لام: حرف، عامل جرّ، شبه تمليك، لام جحود (لامى كه مسبوق به كان منفى باشد)، مبنى بر فتح.

ه: اسم، ضمير غائب، جامد، غير متصرّف، مبنى و علّت بنائش شباهت‌ وضعى بحرف مى‌باشد، مفرد، معرفه، مذكّر، ذات، غير مصدر، محلّا مجرور است به « لام » ، متعلّق به « كفوا » ظرف لغو.

كفوا: اسم، صحيح الآخر، مشتق، صفت مشبّهه، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مجرّد، مفرد، نكره، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات، غير مصدر، خبر مقدّم براى « لم يكن».

احد: اسم، صحيح الآخر، مشتق، صفت مشبّهه، متصرّف، معرب، منصرف، ثلاثى، مجرّد، مفرد، نكره، غير منسوب، مكبّر، مذكّر، ذات غير مصدر، اسم موخّر براى « لم يكن».

تعداد بازدید از این مطلب: 183
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 11 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود